خانوم س پاهای بلند دارد .همین سن و سال ماست ...خیلی خوش سلیقه است
....یادم می اد ...همه ی ما -من و
میس سان شاین و فلانی و فلانی -...به
چشم نمی آمدیم وقتی
خانوم س توی جمع بود ...
فیروزه دوستش نداشت...هجا های
آخره حرف هایش را میکشید وقتی با
خانوم س حرف میزد ...میگفت دوست ندارد
ناز کردن های
خانوم س را ....م م م م ...فکر که میکنم ...
میس فلرت هم
دوستش نداشت ...خانوم س را میگویم ....با لحن مخصوصش میگفت ..
دختره افاده
ای !....
خانوم س گاهی اخم میکرد ...نمیدانم ..نمیدانم ...یک جوری ...یک
سحری...گرد جادویی ...چیزی میریخت توی صورتش انگار ...طلسم میکرد هر مردی
را که میدیدیم ...هاه ...یادم می اید ...مرداد بود ...
خانوم س با پارتنر
بهترین دوستش -مریم -...قصه ی عشق و عاشقی راه افتاد خلاصه!....م م م
...سر در نیاوردم من آن زمان ....باور کن....فقط یادم مانده است ...دارم
فکر میکنم ...بعد از حالا شبیه یک قرن که میبینمش ....باید مراقب هجاهای
آخر حرف ها باشم ....