آفتاب قلابی

۱.یه آدم برفی درست کردن ...بچه های همسایه کناری ...هر چی هوا سردتر میشه ...بیشتر لباس تنش میکنن ...دور و بر منفی بیست که میرود ...(هوا رو میگم )...دکمه های ژاکت زرد آدم برفی بسته شده ...یه جفت دستکش بنفش آویزون مونده روی دستا ی  آدم برفی ....


۲.یکی دو هفته است ...گاهی پیش میآید ...پهن میشم روی این قالیچه صورتی ...آفتاب قلابی هم پهن میشه...روی پاهای من ...میچرخم روی پهلو ...مثل گربه ...پهن میشه روی صورتم ...خنده ...توی آفتاب !:).


۳.وقتی تنها زندگی میکنی ....یه کم که میگذره...بیشتر حساب میکنی..یک ماشین حساب نصب کردن انگار ...پشت پلکات ...هی جمع میکنی ...منها میکنی  ....عاشق پولات میشی اصلا    :)...و لعنت میفرستی به لند لورد و دولت فدرال ...مالیات .


۴.خنده م میگیره ....از این ترسی که از خونده شدن دارم :)).


۵.یه روز شمار گذاشتم امروز...اینجا ...روی دسک تاپ  ...برای عید ...معلومه نوروز دیگه.