روزهای تند

۱.روزهای بارانی را دوست دارم...درست مثل دیدارهای ناگهانی...که تازه می کنند حال و هوای آدم را.باران که باشد...دیداری هم که نباشد- ناگهان هم که در کار نباشد...باز هم خوب است!غنیمت است.حتی اگر فردایی باشد که باز هم کنکور...

۲.از صبح این آهنگ  "شی بنگز"  در گوشم تکرار می شود و من سیر نمی شوم از این همه حس جیغ که دارد این آهنگ.

3.مهمانیست امشب.و من گیر کرده ام بین همه ی لباس ها که عجیب همه شان طوسی شده اند...انگار.

4.سر تا سر خیابان ها پر شده از عروسک های نه چندان خوشگل قرمز.هی !حس راک می دهد به من این روزها.هاه.دوست داشته نمی شوم این روزها....می گذارم این تهران را به حال خودش...باشد.فردا می روم...کیش...دریا...آفتاب...

5.هی...دیگر نمی خواهمش....ممنون عالیجناب خدای عزیز.


یک تن - چند من

یک روزی...چشم های این من را می بندم...دست هایم را روی پلک هایش فشار می دهم...محکم...تا خیالت راحت باشد.بعد...تو...فرار کن.این من فکر کرده امپراتوریس است انگار...توی ذهن تو.

امروز ساعت ها از دست این من...جویدم گو شه این لب ها را...آخ.

اشتباه می کند این من.و پی ـ توجیه اشتباه می رود....آن وقت...توجیه را می فهمد که توجیه بوده است و بس....» چلنج می شود...اخم می کند...داد می زند .

هی.از این من بدم آمده دیگر.کجا را امضا کنم که دیگر با هم توی یک تن نباشیم؟ از این سر ریز زن-بوده گی هایش دیگر سرم دارد گیج می رود....خمیازه می کشم.

wet vertigo

هوا خیس...سر گیج...هوس فرار از هر چه کار و هست و هست و شاید و ای کاش!

هوس که بماند....آرزو می شود؟....یا کهنه می شود ....و برمیدارد این سر را بوی ـ ماندگی اش؟آخ....خالی می شود این تن از من....

معجزه

 معجزه همان بود که اتفاق افتاد و...تمام شد...گذشت اصلا....انگار که معجزه همیشه در آینده باشد نمی خواهم باور کنم...انگار.....هی!پس بده سهم من از معجزه های عالم را.

جایی بین بیست و سی سالگی!

1.هی..راستش دلم نه اسکی می خواهد...نه دربندسر...نه دیزین.نه عکس های فان با مستراسکای...ممم...دلم یک جمع کاملا هم جنس می خواهد.که حرف بزنیم....ممم...مریان باشد-و من نگاه کنم فر موهایش را...وبرایم توصیه های آرایشی بدهد و من بخندم به سلیقه اش...پنهان و پیدا-.نازنین باشد و پیچ و تاب دهد آن صدایش را...و ساعت ها بخندیم با هم...بلند و بی دلیل به هر موجود  نا-زن!و بازی کنیم ...با دل و بی دل!مممم....آها...رعنا  هم باشد...لب-خند بزند به سعی دیوانه وار من و آیسان که باز هم شبیه سازی میکنیم دیسکو یی-چیزی را....هی...سپیده هم باشد...تا چرت ببافیم...رازهایی برای هم باز کنیم که همه می دانند....هی من دلم دوست های هم جنس قدیمی می خواهد....تا یادم بماند پیک این زنده گی قرار است همین دوره باشد...جایی بین بیست و سی!


2.مه نوش که دعوت نامه را بفرستد...شک نکن که فروردین را آتش می زنم از هیجان!


3.عشق...هرچند اسمش در پیت باشد:)...آتش بازیست...حسیست که باید قاپیده شود در هوا....مثل یک استیج جایزه بعد از مرحله ی غول....شور میدهد به تن...زیبا می کند صورت را...ناب می کند این نفس کشیدن را...حالا اگر آقای مدل این آتش بازی را می خواهد کنترل کند...یا ...می ترسد از دود بعدش...من فقط می دانم کیف دارد...مستیست...جیغ کشیدن اول سال نو است اصلا!...


4.عالیجناب خدا ی awsome ! کف دستت را به من بده....برای یک بوسه.