جایی بین بیست و سی سالگی!

1.هی..راستش دلم نه اسکی می خواهد...نه دربندسر...نه دیزین.نه عکس های فان با مستراسکای...ممم...دلم یک جمع کاملا هم جنس می خواهد.که حرف بزنیم....ممم...مریان باشد-و من نگاه کنم فر موهایش را...وبرایم توصیه های آرایشی بدهد و من بخندم به سلیقه اش...پنهان و پیدا-.نازنین باشد و پیچ و تاب دهد آن صدایش را...و ساعت ها بخندیم با هم...بلند و بی دلیل به هر موجود  نا-زن!و بازی کنیم ...با دل و بی دل!مممم....آها...رعنا  هم باشد...لب-خند بزند به سعی دیوانه وار من و آیسان که باز هم شبیه سازی میکنیم دیسکو یی-چیزی را....هی...سپیده هم باشد...تا چرت ببافیم...رازهایی برای هم باز کنیم که همه می دانند....هی من دلم دوست های هم جنس قدیمی می خواهد....تا یادم بماند پیک این زنده گی قرار است همین دوره باشد...جایی بین بیست و سی!


2.مه نوش که دعوت نامه را بفرستد...شک نکن که فروردین را آتش می زنم از هیجان!


3.عشق...هرچند اسمش در پیت باشد:)...آتش بازیست...حسیست که باید قاپیده شود در هوا....مثل یک استیج جایزه بعد از مرحله ی غول....شور میدهد به تن...زیبا می کند صورت را...ناب می کند این نفس کشیدن را...حالا اگر آقای مدل این آتش بازی را می خواهد کنترل کند...یا ...می ترسد از دود بعدش...من فقط می دانم کیف دارد...مستیست...جیغ کشیدن اول سال نو است اصلا!...


4.عالیجناب خدا ی awsome ! کف دستت را به من بده....برای یک بوسه.

نظرات 1 + ارسال نظر
کم آویز سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:43 ب.ظ http://kamaviz.blogsky.com

فمنیست !!!!!!!!

ها ها هاه! کجاش فمنیستی بود آخههههههههه؟؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد