رویای کم رنگ

به من بگو...چرا به رویا که میرسی...کم رنگ می شود؟...م م م...نه...حالا نگو...بگذار یک طور دیگر باشم...بی فکر...بی خیال...بی رویا...بگذار طعم این رویا را مزه مزه کنم...بی خیال رویای بعد...و بعد تر.

بعد تر ها... همه چیزکه ارام شد...به من بگو... چرا رویا هایم کم رنگ می شوند...هی...کاش لحظه متوقف می شد....من می ماندم و این بی خیالی....بی فکری روزهایم....شب های شلوغ و بی رویای این تابستان...خنده های جسور و سر بی عشق ...پیاده روی های بعد نیمه شب حتی...


وقتش که شد به من بگو...شده تا به حال....ترسیده باشی از رسیدن یک رویا....شده تا به حال...متوقف شده باشد....زمان؟

sharp

۱. دعوا کردم امروز ...در ذهن ...هیچ وقت آدم جر و بحث نبودم ...گاهی دوست داشتم باشم ...نشد...نمیشود ....دستانم زیادی میلرزد ...شاید...کلمه ها خیلی سفت میچسبند ...خیلی عمیق میبرند ...خودم را میگویم ...خنده ات میگیرد اگر تعریف کنم ...:)...
دلش از جای دیگه پر بود این آقای هک ....بگذار اسمش را همین بگذارم ...هک ..گوسفند ...:)...این را رو به من نوشته ....هاهاها ...وسط یک صحبت عمومی ...مجازی ....سیاسی ...و هر اسم پر از دروغ که ....خندیدم ها ...اما ...کلمات چسبیدند پشت ذهنم ...دعوا میکنم ...در ذهن ....جواب میدهم ...در وهم .
  ۲. دو هم ندارد ...دو باید خیلی خوشحال باشد ...فعلا دو ندارد :)

شاید

شنبه ها تند تند میچسبند به هم !بد بین شده ام شاید ...این شاید حتما معنی میدهد دیگر ...

هجا های آخر

 خانوم س  پاهای بلند دارد .همین سن و سال ماست ...خیلی خوش سلیقه است ....یادم می اد ...همه ی ما -من و میس سان شاین و فلانی و فلانی -...به چشم نمی آمدیم وقتی خانوم س توی جمع بود ...فیروزه دوستش نداشت...هجا های آخره حرف هایش را میکشید وقتی با خانوم س حرف میزد ...میگفت دوست ندارد ناز کردن های خانوم س را  ....م م م م ...فکر که میکنم ...میس فلرت هم دوستش نداشت ...خانوم س را میگویم ....با لحن مخصوصش میگفت ..دختره افاده ای !....خانوم س گاهی اخم میکرد ...نمیدانم ..نمیدانم ...یک جوری ...یک سحری...گرد جادویی ...چیزی میریخت توی صورتش انگار ...طلسم میکرد هر مردی را که میدیدیم ...هاه ...یادم می اید ...مرداد بود  ...خانوم س با پارتنر بهترین دوستش -مریم -...قصه ی عشق و عاشقی راه افتاد خلاصه!....م م م ...سر در نیاوردم من آن زمان ....باور کن....فقط  یادم مانده  است ...دارم فکر میکنم ...بعد از حالا شبیه یک قرن که میبینمش ....باید مراقب  هجاهای آخر حرف ها باشم ....

برنامه

۱.می خواهم جشن بگیرم امسال  ....بعد ...برنامه هم دارم....برنامه ریختم اصلا...  که شب را خواب مامان ببینم ......دم دمای صب که شد  ...خواب میبینم .

۲.یک دایره اینجا درست شده ...زیر پله ...از گل های زرد ...که اسمشان را هم ..یادم نمیآید ...زیاد میشوند ...اصلا سرد نبوده انگار .